Wednesday, September 9, 2009

وزارت کشور: هیچ مجوزی برای راهپیمایی روز قدس صادر نشده

یک مقام مسئول وزارت کشور در مصاحبه‌ای اختصاصی گفت هیچ مجوزی برای راهپیمایی روز قدس صادر نشده و نیروی انتظامی با هر گونه تجمع غیر قانونی‌ برخورد خواهد کرد. این مقام مسئول که نخواست هویتش فاش شود افزود اگر ممکن است مصاحبه را برای چند دقیقه قطع کنید تا بنده دستی‌ به آب برسانم . وی پس از بازگشت در حالی‌ که فراموش کرده بود سیفون را بکشد, بار دیگر بر جدیت تمامی‌ ارگان‌های ذیربط در این خصوص تاکید کرد. این مقام وزارت کشور در پاسخ به سوالی در خصوص مسالهٔ فلسطین که از نقشه جهان حذف شده متذکر شد که آن وزارت خانه به همراه وزارت امور خارجه و ادارهٔ ثبت احوال طی‌ یک مطالعه ی جامع تحقیقی به وجود سه کشور به نامه فلسطین در دنیا پی برده‌اند. یکی‌ در ناف فرانسه، دیگری در ایالت کبک کانادا و سومی‌ هم دو سالی‌ بیش نیست که تاسیس شده در همین شاه عبدالعظیم خودمان. وی شایعات مبنی بر حذف فلسطین، اشغالگر بودن کشور دوست و برادر اسرائیل را زادهٔ ذهن دشمنان اسلام و انقلاب دانست و متذکر شد که مردم ما نباید فریب این دسیسه‌ها را بخورند. مقام وزارت کشور به مردم پیشنهاد کرد برای آنکه این توطئه نیز خنثی شود هر کس یک ستاره داود را به نشان همبستگی‌ با مردم و دولت اسرائیل روی پیشانی خود نقاشی کند

Monday, August 31, 2009

زنده باد فوتوشاپ ۲

احمدی نژاد بینی‌ اش را عمل کرد

این عکس دیگه واقعا بدون شرحه. فقط به دماغ جناب الف نون دقت کنید.
عکس مربوط
هست به پوستر تبلیغاتی انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴

Friday, August 28, 2009

دعای یک بسیجی‌ معتقد: خدایا شکر که فوتوشاپ را آفریدی

واقعا برام سوال پیش اومده که اگه این دوستان فتوشاپ نداشتن چه میکردن؟ این عکسی‌ بود که خیلی‌ معروف شد. در تمام سفرهای استانی بین استقبال کننده‌ها پخش میشد تا نشون بدن که چقدر رئیس جمهور زحمتکشی داریم که در عرض سه سال اینقدر پیر شده. سوال اول اینه که کدوم رئیس جمهوری هست که اینطور نشه؟ این شغل یکی‌ از سخت‌ترین شغل‌های دنیاست و زیر بار این همه استرس خوب موی هر کسی‌ در این سن و سال سفید می‌شه. سوال دوم اینکه چرا این دوستان فکر کردن که موهای آقای رئیس جمهور کم سفید شده؟ و طبق معمول فتوشاپ به کمک اومده تا ریش به اندازهٔ کافی‌ سفید بشه. عکس سوم مربوط به دیروز هست که الف نون در نماز جمعه سخنرانی‌ کرد. تشخیص و قضاوت در مورد میزان سفیدی ریش با شما

ترجیح


چند روزیست که این جملهٔ دکتر شریعتی‌ بسیار بر سر زبانها افتاده که " ترجیح میدهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم". جملهٔ بسیار عمیقیست. در بسیاری از مسائل هم میشود تعمیمش داد. مثلا امروز بسیاری از دوستان روزه دارم را دیدم که بیحال بودند و منتظر افطار. ناخوداگاه یاد همین جمله افتادم. فکر کردم که این جمله اگر قرار بود برای روزه داری گفته شود چطور میشد. شاید اینگونه: ترجیح میدهم سیر باشم و به روز فکر کنم تا اینکه روزه باشم و به شب فکر کنم

Monday, August 10, 2009

ترانه موسوی، چه کسی‌ دروغ میگوید؟

بخش خبری ۲۰:۳۰ در یک گزارش خبر کشته شدن ترانه موسوی را زیر سوال میبرد و در نهایت آن را به تمسخر می‌گیرد. این گزارش را میتوانید از لینک‌های زیر مشاهده کنید.

http://www.youtube.com/watch?v=di5PltJ2OFw
http://www.youtube.com/watch?v=jYX502tH0Tg&eurl=http%3A%2F%2Fwww.facebook.com%2Fsearch%2F%3Fq%3Dtaraneh%2Bmousavi%26init%3Dquick&feature=player_embedded

با اینکه حتا اگر خبر کشته شدن ترانه موسوی دروغ باشد، چیزی از ابعاد جنایات این حکومت کم نمی‌شود چرا که کسی‌ تصویر جان دادن ندا یا پیکر بیجان سهراب یا عکسها و فیلم های بیشمار تیراندازی‌ها و ضرب و شتم‌ها را از یاد نبرده است، ولی‌ لازم است به بررسی این گزارش خبر ۲۰:۳۰ بپردازیم تا معلوم شود که چه کسی‌ در این داستان دروغ میگوید. در بخشی از این گزارش، خبرنگار به سراغ شخصی که در ظاهر مامور ادارهٔ ثبت احوال است میرود و از او در این باره سوال می‌کند. مامور در جواب با لحنی تمسخر آمیز وجود سه نفر با نام ترانه موسوی را تایید می‌کند که یکی‌ متولد سال ۶۳ است و در فرانسه به همراه خانوادهٔ خود زندگی‌ می‌کند. دیگری حدود ۴۰ سال دارد و از ایران خارج شده و باز نگشته است. و سوم کودکیست دو ساله. اگر از این سوال بگذریم که کارمند ادارهٔ ثبت احوال چطور از وضعیت زندگی‌ ترانه در فرانسه خبر دارد، باید به یاد صفحات پر شمار روزنامهٔ اعلام نتایج کنکور بیفتیم که در آن از هر نام چندین و چند تا پشت هم ردیف بود. مثلا در سالی‌ که خود من کنکور دادم خاطرم هست که به این نکته دقت کردم که از نام من با اینکه خیلی‌ نام رایجی هم نیست چند نفر وجود داشت. حال که نام خانوادگی موسوی از رایج‌ترین نام هاست. چطور میشود فقط سه نفر با این نام وجود داشته باشند؟ من بلافاصله به این فکر افتادم که سری به این روزنامه‌ها بزنم که متاسفانه پیدا نکردم. در عوض چرخی در اینترنت زدم و به دنبال نام ترانه موسوی گشتم. نتیجه روشن است، سه نفر با این نام پیدا شدند که هیچ کدام دو ساله نیستند! پیدا شدن این سه ترانهٔ جدید مطمئناً دلیل بر این نیست که ترانه‌های موسوی دیگری وجود ندارند. من از طریق اینترنت به تمام مردم ایران دسترسی ندارم. ولی‌ احتمال بسیار قوی میدهم که از این نام به تعداد زیاد وجود دارد. بگذریم، همان سه نفر نشان میدهند که کارمند ثبت احوال همچون رئیس خود دروغ میگوید. نتیجهٔ این جستجوی اینترنتی را در قالب چند عکس ضمیمه‌ی این نوشته می‌کنم که مدرکش نیز موجود باشد!

در قسمت دوم این گزارش، خبر نگار از خانومی که ظاهراً خواهر ترانه موسوی "واقعی‌ " است سوال می‌کند که شما کی‌ این خبر را شنیدید؟ خواهر جواب میدهد امروز از خود شما. بعد خبر نگار میپرسد که وقتی‌ این خبر رو شنیدین عکس العمل تون چی‌ بود؟ خواهر جواب میدهد که اولش خندمون گرفت و بعد فکر کردیم که کسی‌ داره مارو سر کار میذاره!... سوال اینجاست که مگر خبر نگار خودش این خبر رو به آنها نداده بود؟ پس چطور فکر کردند که کسی‌ قصد سر کار گذاشتن آنها را دارد؟

به گفتهٔ خانوادهٔ این ترانه موسوی، وی در کانادا زندگی‌ می‌کند و تا کنون این خبر را نشنیده است. کمی‌ باورش برایم مشکل است. این خبر مانند بمب در اینترنت صدا کرد. چطور ممکن است کسی‌ که در کانادا زندگی‌ می‌کند از آن بی‌ اطلاع باشد یا اینکه هیچ یک از اطرافیان او این خبر را نشنیده باشند تا وی را مطلع کنند.

اگر بخواهیم دروغ‌های آنها را ثابت کنیم، برای تک تکشان اثبات وجود دارد. متاسفانه دروغ و دروغگویی در این حکومت نهادینه شده است و تمامی ارگانها در این زمینه گوی سبقت را از یکدیگر میربایند. در مثل‌ها داشتیم که تخم مرغ دزد، شتر دزد میشود. آن‌ روز که احمدی نژاد از دختر دبیرستانی که در زیرزمین منزل به کمک برادر بزرگترش انرژی هسته‌ای تولید کرده بود صحبت میکرد باید به فکر این روزها هم می‌بودیم. ولی‌ هنوز هم دیر نشده...


Sunday, August 9, 2009

شباهت عجیب دو لحظهٔ تاریخی‌، یک در ایران و دیگری در اسپانیا

لحظهٔ اول دو قرن پیش در اثری با عنوان سوم ماه مه توسط فرنسیسکو گویا، نقّاش مشهور اسپانیایی ترسیم شده است. در این اثر، تیرباران شهروندان مادریدی توسط سربازان امپراطوری فرانسه در خلال سالهای اشغال اسپانیا به دست ناپلئون به تصویر کشیده شده است. و لحظهٔ دوم توسط یک عکاس گمنام در ایران خودمان. مضمون هر دو یک چیز است و شگفت انگیز شباهت بی‌ نظیر بصری آنهاست. سربازان به مردم بی‌ دفاع حمله میکنند ولی‌ مردم با دستان خالی‌ شجاعانه ایستاده اند.